امام زمان عجل الله

به نام حقیقت بخش هستی

امام زمان عجل الله

به نام حقیقت بخش هستی

جمعه ها برای تو می نویسم

با خودم عهد کردم که جمعه ها برای مولایم ؛ حضرت صاحب الزمان بنویسم (به طور اخص؛ چرا که هرچه مینویسم وهر چه هست از آن اوست)


آمدم خودم بنویسم دیدم که زهی خیال باطل...من
  
کجا و....

پس از زبان دیگران مینویسم که حرف دل است .

و چه فرقی میکند؛ که چه کسی گفته باشد؛ مهم اینست که حرف دل ما هم باشد

و چه زبانی شیوا تر از شعر:

تقدیم به اوکه

نه تنها حاضر است که ظاهر هم هست اما....ما لیاقت نداریم...



او غیبت نکرده است...



گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی...

از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی...

گاهی اگر در چاه مانند پدر آه!

اندوه مادر را حکایت کرده باشی...

گاهی اگر زیر درختان مدینه ؛

بعد از زیارت استراحت کرده باشی...

گاهی اگر بعد از وضو مکثی کنی تا ،

آئینه ای را غرق حیرت کرده باشی...

در سال های سال دوری و صبوری

چشم انتظاری را شفاعت کرده باشی...

حتی اگر بی آنکه مشتاقان بدانند

گاهی نمازی را امامت کرده باشی...

یا در لباس ناشناسی در شب قدر

از خود حدیثی را روایت کرده باشی...

یا در میان کوچه های سرد و تاریک

نان و پنیر و عشق قسمت کرده باشی...

پس بوده ای و هستی و می آئی از راه

تا حق دلها را رعایت کرده باشی


پس مردمک های نگاه ما عقیمند!


تو بوده ای بی آنکه غیبت کرده باشی

جمعه ها برای تو می نویسم

سلام...

سلامی از کمترین و کوچکترین و خارترین وجود عالم به بزرگترین و مهربان ترین و بزرگوارترین و زیباترین وجود عالم...

نمی دانم سلام کمترین را پذیرائی یا نه!!...اما می گویند که کریمان کریمانه می نگرند...

مولای من...

تن مرده ام را با نگاه مسیحائیت جان دوباره ببخش...

مس وجودم را با دستان موسائیت تو کیمیا کن...

نفس آلوده به گناه و این بت خودخواهی را با ید ابراهیمیت بشکن....

روح خسته و رنجورم را با صوت داوودیت نشاط دوباره ببخش...

مرا از نو...از نو..ای مولای من!...برای خودت و تنها برای خودت بساز...

بگذار همیشه و همیشه در تمام لحظات زندگی ام با تو باشم ....ای آقای من!

ای مولای خوبی ها، ای از همه بهتر، ای غایب از نظر!

مرا چون خود،
  
پاک و زلال و آسمانی کن. دستم را بگیر و این خاک نشین تنهایی را تا عرش نگاهت بالا ببر...

بگذار با یاری تو ، به شوق دیدار تو، از فرش خدا بسوی عرش او روانه شوم ...

سید من ، ای صاحب خیَر، ای غایب از نظر!

یک نگاه....نه!، گوشه چشمی از شما بس است تا همچون پرنده ای آزاد در آسمان بی کرانه الهی بسوی تو، ای تمام خوبیها و مهربانی

ها، پرواز کنم....

یک دست نوازشگر تو بر سرم می دانی چه می کند با این دل مولای من؟!!!

سلاله زهرا(س)،ای ناجی بشر، ای غایب از نظر!

کشتی نجاتت را بسوی دریای پرتلاطم زندگی من روانه کن، تا مرا از عمق این دریای پرآشوب زندگی نجات دهد و دل بی تابم بر عرشه

کشتی احسانت آرام گیرد...

ای چراغ هدایت، ای روشنی بصر،ای غایب از نظر!

نور هدایتت را بر جاده تاریک زندگی ام بتابان که این گم کرده راه، راه آمدن به سوی تو را بازشناسد...

آقای من،ای در عطوفت مهربان تر از مادر، ای غایب از نظر!

بگذار شبی سر بر دامن مهربانی ات تا صبح اشک بریزم تا بلکه دل بی قرارم آرام گیرد...آرام... آرام...

آنگاه به تو قول می دهم که دیگر چیزی نخواهم جز آمدنت....جز آمدنت...


التماس دعا

جمعه ها برای تو می نویسم

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)...

آقا!

آقا جان!

آقای یگانه من!

مظلوم ترین!

تنها ترین!...

تو خود خوب میدانی که من، عاشق عاشق پیشه دل شکسته تو،با خود عهد کرده بودم که زندگی ام را، تمام

زندگی ام را...آری، همه و همه آن را، وقف تو کنم...

و چرا نه؟!!

چرا چنین نکنم؟ در حالی که می دانم، به یقین می دانم که تو - مولای دریا دل من( که چقدر کوچک است دریا

برای نشان دادن مهربانی تو و چقدر کلمات محدودند برای بیان احساس من)- هر روز و همه شب ،لحظاتی از

زندگی گران بار خود را به یاد من بوده ای و برای من، این موجود کوچک سراپا تقصیر، دست به دعا برداشته ای

و چه زلال - ای زلال ترین - اشک ریخته ای؛

اشکی برای من...

اشک " تو " برای " من"...

اشکی برای سبک شدن کوله بار پرگناه من!!!....

آه....ای خدای من!

پس اگر تمام زندگی خویش را و لحظه به لحظه آن را وقف تو کنم،هنوز هیچ نکرده ام و هنوز هم در خم ابتدایی

ترین کوچه عشق تو مانده ام....

من عهد کرده بودم؛

با خود و با خدای خویش، که لحظات زندگی ام را به یاد تو گره بزنم...

و اکنون،

اکنون  که زندگی ام به اندازه بیست و دو سال خزان زده است،سر به زیر و شرمگین ام؛

از اینکه نتوانسته ام-آن چنان که باید و آن سان که شاید- به عهد خویش وفا کنم...

که به خدا سخت زمانه ای شده برای عاشقان تو...

اینک؛

ای دیادل ترین!

می خواهم - به سان مورچه ای که به اندازه توان خویش، تحفه ای برای سلیمان می برد - هدیه ای به بار گاه

تو تقدیم کنم...

نیک می دانم که سرزنش ام نخواهی کرد؛ از اینکه هدیه ام کوچک است در برابر عظمت تو.

اکنون به لطف و مهربانی خویش،

هدیه مرا بپذیر...

جان مرا بپذیر...

بگذار تا فدایی تو باشم؛

فدا شوم به راه تو،

که همه چیز منی و همه هستی من...

ای تمام سرمایه زندگانی من!

ای محبوب آسمانی من!

من فرزند جوان پدر و مادری هستم که قلب مرا با محبت تو آشنا کرده اند و شهد شیرین تر از عسل مهرت

را،نه جرعه جرعه که دریا دریا، در کام جانم ریخته اند...

به امید روزی که فدایی تو باشم...

امیدشان را نا امید مکن..

ای منتهای تمامی آرزو ها!...

مهدی جان....

اللهم عجل لولیک الفرج....

بسم رب المهدی...

ای برکت دهنده زمین دل!
امسال با خویش عهد کرده ام که هرگز در سرزمین قلبم بذری نکارم!!
هیچ بذری؛به جز بذر محبت تو را که آرزویی شده ای برای من،
نه بذر محبت دوست ،
نه بذر محبت همسر،
نه بذر محبت مال
نه بذر...
هیچ کدام...آری، هیچ کدام را نخواهم کاشت...
من، تنها و تنها بذر عشق تو را کشت خواهم کرد -که در بذر عشق تو عصاره تمام خوبی ها و پاکی ها و
راستی های عالم را دیده ام- و محبت فرزند را؛ اگر فدایی تو باشد...
و مهر همسر را؛ اگر شیدای تو باشد...
و آنگاه تا همیشه،
تا آن هنگام که نفسی هست برایم-که اگر بی یاد تو باشد، خدا کند که نباشد!- به انتظار رویش بذرهای عشق
خواهم ماند...
و میدانم که تو - مهربان آقای من- به لطف و عنایت لاینتناهی خویش، تمامی بذرهای مرا به بار خواهی نشاند...
و تا آن روز، هر روز و همه روز،
سرزمین دلم را
با باران اشک فراقت،
ای دردانه گوهرستان یکتای یگانه!
آبیاری خواهم کرد...
و آن روز...روز برداشت محصول،
سرزمین دلم،از تمامی صفات عالی و متعالی،لبریز خواهد بود...
که با محبت تو،همه خوبی ها از آن من است و بی مهر تو همه پلیدی ها.
راستی...بگو بدانم؛
بذر ناب محبت تو را کجا می فروشند؟!!
چه می گویم؟!!
بذر ناب محبت«مهدی(عج)» را نمی فروشند؛که هدیه می کنند!!
هدیه به تمام آنها که خالصانه، زمینشان را از تمامی علف های هرز زدوده اند...
و آیا در سرزمین دل من،هیچ علف هرزی نروییده است؟!!!
نمیدانم!!

اللهم عجل لولیک الفرج...

فواید دعا برای فرج

1-مایه ناراحتی شیطان است.


2-مایه استجابت دعا می شود.


3-باعث نجات یافتن از فتنه های آخر الزمان می شود.


4-باعث آمرزش گناهان است.


5-شفاعت آن حضرت در قیامت شامل حال او می شود.


6-نشانه انتظار است.


7-فرج مولای ما صاحب الزمان زود تر واقع می شود.


8-باعث طولانی شدن عمر است.


9-هنگام مرگ به او مژده می رسد و با او به نرمی رفتار می شود.


10-باعث زیاد شدن اشراف نور امام در دل او می شود.


11-محبوبترین افراد نزد خداوند خواهد بود.


12-کردار بد او به کردار نیک مبدل می شود.


13-دعای امیر المومنین در حق او در روز قیامت است.


13-این دعا در عالم برزخ و قیامت مونس مهربانی خواهد بود.


14-باعث دوری غصه ها می شود.


15-با ائمه اطهار محشور می شود.


16-نائل شدن به بالاترین درجات شهدا در روز قیامت.


17-رستگاری به شفاعت حضرت فاطمه زهرا را دارد.




یارب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجت

ثواب و فضیلت انتظار

کسی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ پرسید چه می‌گویید درباره‌ی کسی که دارای ولایت امامان است؛ و انتظار ظهور حکومت حق را

می‌کشد و در این حال از دنیا می‌رود؟

امام ـ علیه السّلام ـ در پاسخ فرمود:

هو بمنزله من کان مع القائم فی فسطاطه ـ ثمّ سکت هنیئه ـ ثمّ قال هو کمن کان مع رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ

؛ او همانند کسی است که با رهبر این انقلاب در خیمه‌ی او (ستاد ارتش او) بوده باشد ـ سپس کمی سکوت کرد ـ و فرمود مانند کسی

است که با پیامبر اسلام (در مبارزاتش) همراه بوده است.

این مضمون در روایات زیادی با تعبیرات مختلفی نقل شده است:

در بعضی «بمنزله الضّارب بسیفه فی سبیل الله؛ همانند شمشیر زنی در راه خدا.»

و در بعضی دیگر «کمن قارع مع رسول الله بسیفه؛ همانند کسی است که در خدمت پیامبر با شمشیر بر مغز دشمن بکوبد.»

در بعضی دیگر «بمنزله من کان قاعداً تحت لواء القائم؛ همانند کسی است که زیر پرچم قائم بوده باشد.»

و در بعضی دیگر «بمنزله من استشهد مع رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ ؛ همانند کسی است که با پیامبر شهید شود.»

این تشبیهات که در مورد انتظار ظهور حضرت مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه شریف ـ در این روایات وارد شده بسیار پر معنی و روشنگر

این واقعیت است که یک نوع رابطه و تشابه در میان مسأله‌ی «انتظار» و «جهاد» و مبارزه با دشمن، در آخرین شکل خود، و جود دارد.

(دقت کنید!)




در روایات متعدّدی نیز انتظار چنین حکومتی را داشتن، به عنوان بالاترین عبادت معرفی شده است.

این مضمون در بعضی از احادیث، از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و در بعضی از حضرت علی ـ علیه السّلام ـ نقل شده است؛ از

جمله در حدیثی می‌خوانیم که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود:

«افضل اعمال امّتی انتظار الفرج من الله عزّوجلّ؛ بالاترین اعمال امت من انتظار فرج از ناحیه‌ی خدا کشیدن است.»

و در حدیث دیگری از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ می‌خوانیم:

«افضل العباده انتظار الفرج»

این حدیث اعم از این که انتظار فرج را به معنی وسیع کلمه بدانیم، و یا به مفهوم خاص یعنی انتظار ظهور مصلح جهانی باشد، اهمیت

انتظار را در مورد بحث ما روشن می‌سازد.

این تعبیرات همگی حاکی از این است که انتظار چنان انقلابی همیشه توأم با یک جهاد و سیع دامنه‌دار است.

و اگر اعتقاد و انتظار حکومت جهانی مهدی به صورت ریشه‌دار حلول کند، سرچشمه‌ی دو رشته اعمال دامنه‌دار خواهد شد (زیرا اعتقادات

سطحی ممکن است اثر آن از گفتار و سخن تجاوز نکند اما اعتقادات عمیق همیشه آثار عملی گسترده‌ای به دنبال خواهد داشت)؛ این دو

رشته اعمال عبارتنداز:

ترک هر گونه همکاری و هماهنگی با عوامل ظلم و فساد، و حتی مبارزه و درگیری با آنها از یک سو؛ و خودسازی و خودیاری و جلب

آمادگی‌های جسمی و روحی و مادی و معنوی برای شکل گرفتن آن حکومت واحد جهانی و مردمی، از سوی دیگر.

و خوب که دقت کنیم می‌بینیم هر دو قسمت آن کاملاً سازنده و عامل تحرّک و آگاهی و بیداری است.

با توجه به مفهوم اصلی «انتظار»،‌ معنی روایات متعددی که درباره‌ی پاداش و نتیجه‌ی کار منتظران نقل شده بخوبی درک می‌شود.

اکنون می‌فهمیم چرا منتظران واقعی گاهی همانند کسانی شمرده شده‌اند که در خیمه‌ی حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ یا زیر پرچم او

است، یا کسی که در راه خدا شمشیر می‌زند یا به خون آغشته شده یا شهید گشته است.

آیا اینها مراحل مختلف و درجات مجاهده در راه حق و عدالت نیست که متناسب با مقدار آمادگی و درجه‌ی انتظار افراد است؟

یعنی همانطور که میزان فداکاری مجاهدان راه خدا و نقش آنها با هم متفاوت است، انتظار و خود سازی و آمادگی نیز درجات کاملاً

مختلفی دارد که هر کدام از اینها با یکی از آنها از نظر «مقدمات» و «نتیجه» شباهت دارد؛ هر دو جهادند و هر دو آمادگی می‌خواهند و

خودسازی. کسی که در خیمه‌ی رهبر چنان حکومتی قرار گرفته یعنی در مرکز ستاد فرماندهی یک حکومت جهانی است، نمی‌تواند یک

فرد غافل و بی‌خبر و بی‌تفاوت بوده باشد؛ آنجا جای هر کس نیست؛ جای افرادی است که بحق شایستگی چنان موقعیت پر اهمیتی را

دارند.

همچنین کسی که سلاح در دست دارد و در کنار رهبر این انقلاب با مخالفان حکومت صلح و عدالتش می‌جنگند، آمادگی فراوان روحی و

فکری و رزمی باید داشته باشد.


منبع:

آیت الله مکارم شیرازی ـ حکومت جهانی مهدی، ص94
_________________
گفت یا علی(ع)؛عشق آغاز شد.

گفت یا زهرا(س)؛سوز آغاز شد.

و چه سریست بین عشق و سوز؟

شاید همان قصه شمع و پروانه باشد که حکایت نور است و سوختن؛

منتظِر و منتظَر

نه چنان است که خلقى چشم انتظار ظهور حضرت مهدى(علیه السلام) و عملى گشتن وعده هاى الهى به دست او باشند ولى او خود بى خبر از این همه اشتیاق، رها از هر دغدغه اى، گوشه آسایشى براى خویش گزیده و نسبت به درد و رنج و شکنج شیعه و یارانش بى تفاوت و بى احساس، روزگار غیبت را سپرى سازد!

او علاوه بر آنکه از اوضاع و احوال منتظرانش آگاه است. [1]


و در مراعات حال آنان کوتاهى نمى کند و یادشان را از خاطر نمى برد [2]،


خود نیز در حالت انتظار به سر مى برد.


او چشم انتظار اذن خداست [3]،


تا از پرده غیبت بدر آید و خورشید جمال خویش را بى هیچ حجابى به جهانیانِ در ظلمت نشسته بنمایاند.


او چشم انتظار فرمان پروردگار است [4] تا با سلاح عقل و علم و عطوفت ـ و نه با شمشیر فقط ـ همه دلها را مسخّر خویش گرداند و همه سرزمینها را به زیر سلطه دین و عدالت در آورد.




او چشم انتظار آسایش دوستان و موالیان خداست. [5] تا در سایه حکومت توحیدى او از رنج انتظار بیاسایند و از فتنه هاى دوران غیبت رهایى یابند و با استمداد از علم و عدالت او قلّه هاى کمال را یکى پس از دیگرى در نوردند.


همین چشم انتظارى هاى امام زمان(علیه السلام)است که نیمه شب ها خواب را از چشمان مبارکش مى گیرد و اشک سوزانش را برگونه هاى مقدّسش جارى مى سازد و ناله و ندبه اش را باعث مى گردد.



«اللّهمَّ طال الانتظار، و شَمُتَ بنا الفجّار، وصَعُبَ علینا الانتصار.» [6]


«بار خدایا ! انتظار طولانى شد و مورد نکوهش کافران قرار گرفتیم و یارى نمودن ما یکدیگر را، مشکل گردید




پی نوشت ها :


[1] ـ « انّا یحیط علمنا بأنبائکم ولایعزُبَ عنّا شىٌ من اخبارکم». بحار، ج ۵۳، ص ۱۷۵.
[2] ـ مدرک پیشین.
[3] ـ خدایا بر مهدى(علیه السلام) درود فرست که قیام کننده به امر تو و نهان شده در میان خلق تو و منتظران اذن توست (والمنتظر لاذنک)، بحار، ج ۹۹، ص ۱۰۲.
[4] ـ «اللّهم صلّ على ولیک المنتظر أمرَکَ» خدایا بر ولیّت که منتظر فرمان توست درود فرست (بحار، ج۹۱، ص ۱۷).
[5] ـ خداوندا بر ولیّت امام زمان(علیه السلام) که منتظر فرج و آسایش اولیاى توست درود فرست (مدرک پیشین).
[6] ـ بحارالأنوار، ج ۱۰۲، ص ۱۰۳.

درد و دلی با آقا امام زمان عج

بسم رب المهدی

هو

خبری آمد ، خبری در راه است *** سرخوش آن دل که از ان اگاه است

بار دیگر جمعه ای آمد و عطر عاشقی در فضا پیچید و عاشقان سرمست از روز و عید دیگری بنام جمعه و سلامی بر صاحب آن .

خدارو شکر که ما را از امت محمد ص قرار داد و اجازه داد که از مسلمانان باشم ( شهدالله و محمد رسول الله )

و اینکه از نوکران و شیعیان و غلامان وصی رسول الله و همه چیز او مولی امیر المومنین علی ع باشم

آقای من و مولا بار دیگر به در میخانه آمده ام سرمست مه از جام شراب شما کمی می بنوشم که مست شما باشم تا روز الست .

آقای من شاهد من در روز جزا شما هستید که من جز نام شما و نام اجداد اطهرتان ع نام دیگری بر زبان نداشتم

و اگر که نتوانستم طاعات و عبادات خداوند را درست بجا اورم و انواع جرمها و گناهان را انجام دادم ولی بواسطه

محبت شما و محبت اجدادتان از خداوند طلب مغفرت می کنم و درخواست بخشش را دارم زیرا که عشق شما

اتشی است بر پیکره من پس با وجود ان شعله های اتش دیگر تاثیری ندارد ( محبت علی ع حسنه ای است که با ان

ضرری بر ادمی وارد نمی شود) و من دلخوش به ان هستم و اگر سالها هم در اتش دوزخ باشم میدانم که بواسطه

وجود شما نجات پیدا میکنم و پیش شما خواهم آمد .

مولای من جز نام تو نام دیگری ندارم و آقا و مولا و پیر و میر و سید و همه چیز من تویی و در راه تو نام دیگر معنی

ندارد و من گویی نمی شنوم و نمیبینم جز نام تورا ( نام تو بردم لبم آتش گرفت ** نام تو ارامه جان من است)

مولای من دیگر بس است جدایی به والله درست است که ما گنهکاریم ولی تو بخشنده و صاحب عفو و کرم پس بیا

از گناه ما درگذر که گنهکار چشم امیدش به بخشنده است ، چقدر عاشق و چقدر منتظر و همچون تویی غایب

به خوبات سر میزنی ولی از ما بدات نامی و نشانی نمیگیری هر چند من میدانم که تو همیشه با منی ولی کو

چشم بینای من ( با صد هزار جلوه برون آمدی که من*** با صد هزار دیده تماشا کنم ترا )

مثل دیوانه ای که روز و شب نمیشناسد حالا این گردن منو و این ذوالفقار تو ، این صورت به خاک مالیده من پیش تو و این پاهای مبارک تو

دوباره بر سر مزار شهیدان راهت و مومنان در سینه خاک رفته ات روضه غیبت میخوانم شاید رحمی کنی بر من .

به امید ظهور خورشید خدایا ، رازها در پرده تا کی

زغیبت قلبها آزرده تا کی ، ای گل زهرا کجایی

و تو ای مهر آفرین لطف خدایی

یا الله یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان یا مهدی ادرکنی و لا تهلکنی

به امید روز ظهور عاشقانت زنده اند ( هو یا منتظر)

شعری برای غروب جمعه که دلت می گیره..........

به دل گفتم چرا با غم عجینی؟
                     چرا هر عصر جمعه،دل غمینی؟
به ناگه اشک چشمم ناله سر داد
                      دلم از غصه اش فریاد سر داد
که تو آخر نمیدانی،کسی هست
                        که عهدی با دل هر عاشقی بست
همه گویند چرا این دل چنین است؟!
                  به عصر جمعه ها عاشق غمین است
بگویم من تو را از عهد این دل
                      که فریاد دو دو صد فریاد از این دل
همه دلها گرو در دست مولاست
                         همه جانهای ما سر مست لیلاست
همان روزی که خلوت کرده بودم
                      به ناگه یک ندایی را شنیدم
ندایی بود،بس جانسوز و پرخون
                     که گویی او دلی دارد همه خون
دگر عشاق ما حالی ندارند
                             دگر با آه ما اشکی ندارند
همه در بند دنیای خودستند
                          چرا پیمان خود با من شکستند؟!
چرا نام مرا آهسته گویند؟
                            ز خجلت نام من با کس نگویند؟
چرا کس نام من از دل نگوید؟
                      به تزویر و ریا نامم بگوید؟
همه آلام خود،آرام و پر درد
                          بگفت با این دل پر غصه و درد
گلویم پر ز بغض،مملو ز فریاد
                         ز پر دردی مولایم زنم داد
دو چشمانم به دردش ناله می کرد
                   خدا را با که این بازی توان کرد؟!
که مولایم همه درد و همه غم
                         ولیکن یار او بی درد و بی غم!
از آن پس با دل خود عهد کردم
                   خوشی را بر دل خود منع کردم
به مادامی، که مولایم غریب است
                     به هر جا که روم کارم همین است:
خنده بر لب نزنم از ته دل تا به ابد                
گریه بسیار کنم بر غم او تا به ابد